آهنگ پرنده نازی افشار
پرنده ای خوشگل و قشنگ ملوس و ناز زبر و زرنگ
یه روز اومد خونه ما رفت تو یکی از اون شبا
سویی رفتم گرفتمش گذاشتمش توی قفس
می ترسید و می لرزید و می زد اون هی نفس نفس
تو نخور هی غصه و غم چیدم براش کنار هم
یه آینه یه زنگوله از ابریشم یه منگوله
یه کاسه آب یه ظرف نون یه شاخه گل یه چمدون
یه حبه قند نقل و نبات یه مشت نخود مغز بادوم
دو سه روز گذشت از این اما مرغ نازنین
غمگین و افسرده بود خسته و پژمرده بود
گفتمش ملوس ناز چطه جونم
چه چه بزن
د بگو چه چه بزن
مرغه تا اینو شنفت مهربون اومد و گفت:
مرغه تا اینو شنفت مهربون اومد و گفت:
من که توی زندونم چطور میتونم بخونم؟
منو ول کن تا برم سوی گلا پر بزنم
به جوجه هام سر بزنم
وقتی که آزاد باشم
مثل همه شاد باشم
وظیفمو خوب میدونم
هی میخونم هی میخونم
در قفس رو وا کردم گفتم بپر جونم
برو پیش جوجه هات دردتو میدونم
فوری پرید شادی ها کرد چه چه زنان به من دعا کرد
فوری پرید شادی ها کرد چه چه زنان به من دعا کرد