آهنگ پریشان ایرج
چه پرسی، کز چه رو نالان در این غمخانه می گریم
پریشانم پریشان، ازغم جانانه می گریم
نمی گریم ز بد عهدی، نمی نالم ز ناکامی
که بر سرگشتگی های دل دیوانه می گریم
چنان آزردم از دستش، که همچون ابر آذاری
به طرف باغ، چون در گوشه ی ویرانه می گریم
به حال و روزگار خود، گهی گریم، گهی خندم
بر این رندانه می خندم، بر آن مستانه می گریم
غریب شهر خویشم، کس نمی داند زبانم را
من از بی همزبانی ها در این کاشانه می گریم